سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بوسه ی باد

خدایا به لوح و قلم سوگند  

 

      به راز وجود و عدم سوگند

 

به آشفته حالی که بر خاکت  

 

      زند بوسه ها دم به دم سوگند ...

 

به مرغ اسیری که در قفسی         غریبانه سر زیر پر دارد

 

به مرز فراتر از اوج فلک                 به پرواز مرغان نظر دارد

 

دور از ما کن    

             

            چهره خودخواهی را؛

 

بر ما افشان      

       

               پرتو آگاهی را ...


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/24ساعت 7:56 عصر توسط حقیقت مقدس نظرات ( ) | |

امروز جواب آزمایش رو ساعت ده و نیم صبح گرفتم ... یوووووووووهوووووووووو! ... همه چی عالیه ... خدا رو شکر!

 


نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت 5:0 عصر توسط حقیقت مقدس نظرات ( ) | |

مروز صبح رفتیم آزمایشگاه ... اونجایی که ادرس داده بودن آزمایشگاه نداشت و ما یه مسیر تقریبا طولانی رو طی کردیم تا به ادرسی که زده بودن رسیدیم ... چقدر استرس داشتم ... از صبح یه عالمه آب خوردم که جیشم بیاد ... اونجا با یه زوج دوست شدیم و بعد پسره معلوم شد که برادر حسام هم دانشگاهی توه ... وای که چقدر بد بود این آزمایش اعتیاد با اون مراقبش ... بعد رفتیم کلاس مشاوره و بعدش تو آزمایش دادی ... به من هم واکسن کزاز و دیفتری زدن ... دستم خیلی خیلی درد می کنه! ... فردا باید بریم جواب آزمایش رو بگیریم ... امیدوارم همه چی ردیف باشه! ... الهی به امید تو!


نوشته شده در شنبه 89/7/24ساعت 6:0 عصر توسط حقیقت مقدس نظرات ( ) | |

امروز رفتیم محضر و برگه آزمایش گرفتیم ... دیروز یه ذره از هم ناراحت شدیم اونم به خاطر عجله من بود که شب وقتی با هم صحبت کردیم تقریبا همه چی حل شد ... شنبه انشالله می ریم آزمایش می دیم!


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/21ساعت 11:0 عصر توسط حقیقت مقدس نظرات ( ) | |

امروز شما ساعت چهار و نیم اومدین خونه ما ... چقدر دست گلت خوشکل بود ... مامانت هم با یه کیک قلبی توی دستش وارد شد ... مهریه شد 313 تا ... چقدر بابات زود رفع سر اصل مطلب ... خدایا شکرت! مراسم خیلی عالی برگزار شد ... قرار شد دایی اینا برن تحقیق و اگه موردی نبود بریم آزمایش خون و تا قبل از  رفتن بابات بریم عقد کنیم ... وااااااای که چقدر خوشحالم!


نوشته شده در دوشنبه 89/7/19ساعت 11:0 عصر توسط حقیقت مقدس نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ